جدول جو
جدول جو

معنی پرده پوشی - جستجوی لغت در جدول جو

پرده پوشی
رازپوشی، رازداری، کاری یا امری را پنهان داشتن، خطا و لغزش کسی را پنهان ساختن
تصویری از پرده پوشی
تصویر پرده پوشی
فرهنگ فارسی عمید
پرده پوشی
(پَ دَ / دِ)
ستاری:
ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم تست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار.
حافظ
لغت نامه دهخدا
پرده پوشی
کتمان نهان کردن امری بدون پرده پوشی باید بگویم صریحا باید بگویم
تصویری از پرده پوشی
تصویر پرده پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
پرده پوشی
اختفا، اخفا، پنهان سازی، کتمان
متضاد: پرده دری
متضاد: افشاگری، پرده دری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرده پوش
تصویر پرده پوش
رازپوش، رازدار، رازنگه دار، برای مثال تو را خامشی ای خداوند هوش / وقار است و نااهل را پرده پوش (سعدی۱ - ۱۵۵)، آنکه جرم و گناه کسی را نادیده بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ذَل ل)
ساتر. ستار. (دهار). سرپوش. رازدار. امین. سرّ نگاهدار. مقابل پرده در:
حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل
در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر.
سوزنی.
ترا خامشی ای خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش.
سعدی.
تو بینا و ما خائف از یکدگر
که تو پرده پوشی و ما پرده در.
سعدی.
بپوشیدن ستر درویش کوش
که سترخدایت بود پرده پوش.
سعدی.
بمن دار گفت ای جوانمرد گوش
که دانم جوانمرد را پرده پوش.
سعدی.
برآورده مردم ز بیرون خروش
تو با بنده در پرده و پرده پوش.
سعدی.
خموشی پرده پوش راز آمد
نه مانند سخن غماز آمد.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(خِ قَ / قِ)
عمل خرقه پوش. کنایه از صوفیگری:
خرقه پوشی ّ من از غایت دینداری نیست
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
پیشۀ آنکس که پرده دوز است. دکّان پرده دوز
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ/ دِ)
موش مردگی. چون موش مرده بودن.
- خود را به مرده موشی زدن، کنایه از اظهار نهایت ضعف و ناتوانی است. خود را ناتوان و ذلیل وانمود کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرده پوش
تصویر پرده پوش
امین، سر پوش، راز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنده پوشی
تصویر ژنده پوشی
پوشیدن لباس کهنه و فرسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه پوشی
تصویر خرقه پوشی
پوشیدن خرقه، تصوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده دوزی
تصویر پرده دوزی
پیشه آن کس که پرده دوز است، دکان پرده دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده پایی
تصویر پرده پایی
پاپرده دار، جمع پرده پاییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنده پوشی
تصویر ژنده پوشی
پوشیدن لباس کهنه و فرسوده
فرهنگ فارسی معین
رازدار، رازنگهدار، ساتر، سرپوش، سرنگهدار، محرم
متضاد: افشاگر، پرده در، نامحرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد